-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 شهریور 1392 14:40
شما از اونایی هستین که توی سفر با خودتون خمیر دندون می برین یا اونایی که می گن یکی میاره ؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 شهریور 1392 15:31
بلورِ نازکِ شفافِ من. نمی ترسم. اقتباس از دلم شور میزد . همیشه . می ترسیدم این بلور نازک این بلور شفاف در خواب بازیگوشی از دستم بلغزد گم شود دلم همیشه شور ترا می زد می ترسیدم که گم شوی و راه خانه را ندانی و راه بازگشت به مرا ندانی می ترسیدم نکند یک عمر بی تو بگذرد بدون گامهایت خنده هایت واژه هایت گرمایت از : آنیتا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 شهریور 1392 01:08
برای بار سوم کله رو تراشیدم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 شهریور 1392 01:27
هر بار میرم تو پیج فیسبوکم نوشته "Complete Your Profile: Work 1/2 " می خوام تو صورتش داد بزنم اقا جان بی کارم ! خوبت شد؟ حالا هی بکن تو چشمم! اق.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 شهریور 1392 18:09
ریدی به وجودی که به گوزی بنده.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مرداد 1392 01:42
خوابم نمیبرد. از توست.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مرداد 1392 02:15
مامانم رفته بود مسافرت، مامان دوستم میخواست با مامانم حرف بزنه، خلاصه دوستم زنگ زد که شماره ای داری که بشه با مامانت صحبت کرد؟ منم بهش گفتم که شماره ی دوست مامان که با همن رو براش می فرستم! چند وقت بعدش دیدم یه اس ام اس از دوستم دارم! همون شماره ای که براش فرستاده بودم و برام فرستاده بود. براش فرستادم "؟"...
-
خر همون خره، پالونش عوض شده! پالونشم که عوض نشده بود!
سهشنبه 22 مرداد 1392 07:26
کتایون عزیزم. آدم ها، عوض نمی شوند. تو مواظب من باش. تو احساسم را عیان مگذار. دور بایست. محتاط باش. رویم را به موقع بگردان. به موقع کنارم بکش. قصاب ها به سر بریدن عادت میکنند.
-
الآنِ پر ماجرا
یکشنبه 20 مرداد 1392 07:54
یکی از حسای خوب دنیا اینه. اینه که الآن اون بیرون پر زندگیه... پر ماشینه، پر چالشه... هر کی دنباله یه کاریه، هزارتا ماجرا هست. هر کی سرش یه جا گرمه. یکی کارمنده، یکی داره میره سر ساختمون، یکی دکتره، یکی مریضه، یکی مریض داره، یکی داره میره پاسگاه، یکی دنبال مهریه اشه، یکی مسافره، یکی کارگره، یکی اومده پیاده روی، یکی...
-
Undo
جمعه 18 مرداد 1392 02:50
ازم ناراحت بود. بهم نمی گفت چرا. می گفت اگه بگم ناراحت میشی. پیله کردم و گفت. حالم از خودم به هم می خوره. که مواظبش نبودم. که ندیدم چقدر نرمه. که ندیدم، فک نکردم، که چشمامو جای چشماش نذاشتم. حالم از خودم به هم می خوره.... که فک میکنم مواظب آدمام. کاش می شد آندو کنی .... کاش "معذرت می خوام" همه چیو درست می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مرداد 1392 02:19
وقتی غصه میخوره می خوام کش بیارم. کـــــــــــش بیارم. دستامو دراز کنم، دور تا دورشو بگیرم. مثل کوه وایسم. که همش، همه ی همش بخوره به من، همه ی درد و رنجش باشه مال من. و چیزی ازمن نگذره. و هیچ وقت، هیچ وقت ناراحت نباشه خواهره ظریفم.
-
میتوانی.
شنبه 12 مرداد 1392 16:51
می توانی حرف بزنی برای هر کسی دست تکان دهی دست بدهی به هر کس که دوستت ندارد مثل من به گنجشک ها بیشتر از من فکر کنی به من دورتر از مرگ گوشی ات پر از اسم هایی باشد که من نیستم همیشه پس از صدایم عذر بیاوری به جایم نیاوری هیچوقت بخندی که روبرویت نیستم خط بزنی لب هایم را از روزهایی که بوسیده ای از من کنار تر بکشی خودت را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 مرداد 1392 15:36
بومرنگ میترسیدم عاشقت شده باشم مثل زمین که میترسید زیرِ برکۀ کوچکی غرق شود و آسمان که میدانست یک شب، پرندهای تمام بادهایش را به مسیرِ دیگری میبَرد میترسیدم و عشق در تمامِ خوابهایم میغلتید میترسیدم و ملافهها حالتِ تهوّع داشتند گاهی برای ترسیدن دیر میشود آنقدر که دستهایت را با تمامِ پنجرهها باز میکنی و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مرداد 1392 02:36
چند روزه که تمام حواس پنجگانه ام به انضمام مابقی وجودم، مادی و غیر مادی، معطوف به لیمو ترش ه. چند روز دیگه از همتون خداحافظی میکنم، یه گونی لیمو ترش می ذارم جلوم و در اوج غش می کنم. زود ببریدم بیمارستان لطفا. به خواهرمم دلداری بدین. براش m & m's بگیرین.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مرداد 1392 01:26
کرمون یه عالمه ستاره داره. همیشه وقتی زیر آسمون میخوابم ان قدر نگاه می کنم تا شهاب ببینم، بعد آرزو می کنم و می خوابم. یا قبلش خوابم میبره. شهابا همیشه آرزوهامو می دن. این دفعه چشامو بستم. با چشم بسته با بچه ها حرف زدم. ترس این که شهاب ببینم و یهو آرزو کنم. این و از شهابا نمی خوام. نمی خوام توی رودربایسی بندازمشون....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 تیر 1392 00:21
ینی هر چی فک کردم یادم نیومد این آدم از کجا پیداش شده تو زندگی من ، از اولش کجا بوده ؟! من از کی باهاش صمیمی شدم !؟ هر چی قک کردم دیدم از اولش من " زندگی " بودم. ان قده حس خوبی بود.
-
I love you, no matter what
سهشنبه 18 تیر 1392 23:54
آدم ها رو تا کجا دوست داریم ؟ تا کجا اشکالاشون رو قبول می کنیم ؟ کی خوب و بدشون و میزاریمشون تو کفه ی ترازو ؟ تا کجا اون چیزای که دوست داریم ازشون می چربه به اون چیزایی که ازشون دوست نداریم؟ کی باهاشون خدافظی میکنیم؟ کی حتی خداحافظی نمیکنیم ؟ کی ولشون میکنیم میریم ؟ چی رو نمیتونیم تحمل کنیم ؟ کی خطشون می زنیم ؟ کی...
-
به ساناز و آیدا
دوشنبه 10 تیر 1392 02:26
این را می نویسم که یادم نرود. یادم نرود که دوران سخت امتحان ها را با شما از تمام روز های سبُک بیکاری دوست تر داشتم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 تیر 1392 03:06
مرا به هیچ بدادی و من هنوز.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 خرداد 1392 22:50
توی حیاط خوابیدیم. قراره ساعت هشت بیدار شیم. بیدار میشم. هوا روشنه. آفتاب تو چشامه. می چرخم میبینم شیرین بیداره. ازش می پرسم ساعت چنده؟ میگه:" بهت نمی گم، هنوز یه کم مونده ، بخواب. '
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 خرداد 1392 01:55
برادر شهیدم رأیتو پس گرفتم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 خرداد 1392 02:40
احساس می کنم در وصف بعضی آدم ها باید چیزی نوشت تا حق خوبیشان ادا شود. کمی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 خرداد 1392 23:35
می خوام بدونید که اون قدر از فضای انتخابات پرتم که وقتی تبلیغات رو می بینم نمی دونم کدوم کاندیدای ریاست جمهوریه کدوم شورای شهر.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 خرداد 1392 04:45
هندوانه که می بینم خوشحال می شوم. فکر میکنم نشسته ای، نصف هندوانه ای روی پاهایت گذاشته ای، با یک قاشق از کناری شروع می کنی و با لذت تا آخر می خوری. فصل هندوانه است، خوشحالم که حظ می کنی.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 خرداد 1392 14:29
اسکندریه پمپی ونیز سانتورینی اقریقا جنوبی قطب جنوب موناکو مالدیو با اطلاعات فعلیم این جاهارو ببینم بسمه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 خرداد 1392 11:29
دوس دارم یکی مژه هام و که می ریزن جمع کنه توی یه قوطی نگه داره.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 خرداد 1392 04:10
١- قبل و بعد از انجام هر کاری به آن فکر کنید. ٢-گرمی دست ای من کم شده دستاتو بده. ٣-خواب درخت گلی رو می دیدم که سفره ی عقد دوستمو باهاش تزیین کرده بودن.. ٤-هفت تار موی سفید دارم. ٥-ان قد دوس دارم هدفونم بذارم تو گوشم بعد ببینم از قبل داره می خونه. البته بشنوم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 15:11
برای پروانه شدن راه زیادی لازم است. باید قبل از آن به قدر کافی شجاع شد. باید فهمید که پرواز آنقدرها هم که فکر میکنیم ساده نیست. پروانه بودن قلب پروانهای میطلبد. ادامه بعدا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 اردیبهشت 1392 00:19
یه روز اون قدر بزرگوار میشم که خودم نمیفهمم. یعنی نمی فهمم که بعضی کارام از بزرگواریمه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 اردیبهشت 1392 16:59
اول آن کس که خریدار شدش من بودم.