-
سازمان سنجش کُل
دوشنبه 23 شهریور 1388 15:29
دوستم اس ام اس زد: سازمان سنجش کُلم. کاری نداری؟ جواب دادم: روی میز رئیس بشاش.
-
تحصیلات؟
شنبه 21 شهریور 1388 17:18
فکرکن داری ماشین های کشاورزی میخونی.. عزمتو جزم میکنی و با تمام باورایی که از خودت داری مبارزه میکنی. تصمیم میگیری دوباره کنکور بدی تا رشته ی که دوست داری قبول شی و زندگیتو خودت هدایت کنی. خلاصه مرخصی رو که بعد از ۵۳ بار متر کردن دانشگاه گرفتی٬ میکشی بهم و تمام شرایط یه بچه کنکوری رو به جون میخری و به نظرخودت میشینی...
-
ان بزرگ
پنجشنبه 19 شهریور 1388 00:17
تخمی ترین قسمت کنکور میدونی چیه ؟ اون جایی که آدم خودش هنوز نمیدونه چه حسی به ریدمانش داره و زن ناتنیِ (!) پسر عمویِ دختر خاله ی دوست همسایه ی شرکت پدر بزرگٍ دختر خالش زنگ میزنه و میپرسه چی شد؟ نوشته شده ۱۰ دقیقه بعد از روبه رو شدن با ان بزرگ!!
-
خُ نفَم! تو خود ای فَمت نمی فَمی.
یکشنبه 15 شهریور 1388 15:29
امروز یه نفر داشت دوستشو ارشاد می کرد و می گفت: خُ نفَم! تو خود ای فَمت نمی فَمی. ترجمه: خُب نفهم! تو با این فهمت نمی فهمی.
-
پیشگیری
پنجشنبه 5 شهریور 1388 01:10
پلیس پیشگیری !!
-
بیکاری
دوشنبه 2 شهریور 1388 16:37
بیکاری
-
چسه
شنبه 31 مرداد 1388 11:35
تا حالا راننده تاکسی ناشور چهارراه کار بهتون چُسه زده ؟
-
گشاد
سهشنبه 27 مرداد 1388 19:56
گشااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااادم خیلی
-
بشر!!!!
یکشنبه 25 مرداد 1388 12:30
این روزا همش فکر میکنم چی شده که زندگی این جوری پیش رفته. مثلا چی شده که مردم رفتن توی خونه ها و دیواراشو کشیدن بالا. یعنی واقعا راه دیگه ای برای حفاظت از حریم نبوده؟ میدونی احساس میکنم همه ی اینا یه جور بی احترامیه. همین الآن که دارم مینویسم نظرم عوض شد. شاید بعدا ادامه دادم
-
تخمی
چهارشنبه 14 مرداد 1388 16:26
چند روزه که احساس خنگی می کنم . دلم میخاد Restart بشم . میخام فکرم خالی شه . هوای تازه میخام . حال و حوصله ی هیچی ندارم . نه که اعصاب نداشته باشم اما تخمیه . حال بودن ندارم .
-
سفر
پنجشنبه 8 مرداد 1388 13:09
بلاخره بعد از چهار هفته سفر اومدم خونه... فابیو نبود که بنویسم ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 خرداد 1388 14:29
ما را به خیر تو امید نیست٬ شر مرسان.
-
خوب !
دوشنبه 18 خرداد 1388 00:07
بی دلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
-
گُه مرغی
یکشنبه 17 خرداد 1388 18:45
تا حالا این همه احساس متفاوت رو با هم تجربه نکردم. کاش زندگیمون Pause داشت. به اراده ی خودمون.. یا حداقل Fast Forward. از این حرفا خوشم نمیاد.. خوبه همه چی... فقط خسته ام یه کم.
-
جو
یکشنبه 17 خرداد 1388 01:17
دلم پر میکشه برم بینِ این همه آدم، که حداقل نصفشون نمیدونن برای چی این وقت شب تو خیابونن، سرم و از ماشین بیارم بیرون و قاه قاه بخندم! بخندم به حال خودم و جونای مملکتم...
-
پکر
جمعه 15 خرداد 1388 22:45
نه! تو تقصیری نداری... گناه از دل ِ نازک ِ من است پشت پنجره یه وقتایی حس می کنم کتایون آموزگار از دل من شعر میگه. این شباهت نباید به مشترک بودن اسم بی ربط باشه.
-
دودل
پنجشنبه 14 خرداد 1388 12:02
به دلیل حمایت نویسنده ی کتاب معرفی شده از احمدی نژاد این پست تغییر کرد. میدونی من خیلی وقتا دودلم. یعنی واسه یه تصمیم کوچیک و بی اهمیت اونقدر این پا و اون پا میکنم که حالم و بد میکنه. نمونش معرفی کردن یا نکردن کتاب توی وبلاگ! میخام بگم این دو دلیا پشتش ترسه. ترس از قضاوت٬ ترس از کامل نبودن٬ که نکنه حرفی از نویسنده های...
-
سلام
چهارشنبه 13 خرداد 1388 23:40
سلام. اومدم اینجا که راحت باشم. نه که آدم راحتی نباشم، نه، این جا میتونم دور از ترسای احمقانه یه کم به خودم نزدیک تر شم..