بســـــــــــــــیـــــــــــــــــار نازنین هستم.

 حرصتون گرفت؟


 دلم شور داره.


 شبیه:

 

دلم شور میزد .

همیشه.

می ترسیدم این بلور نازک

این بلور شفاف

در خواب

 بازیگوشی

از دستم بلغزد

  گم شود

دلم همیشه شور ترا می زد

می ترسیدم که گم شوی

و راه خانه را ندانی

و راه بازگشت به مرا ندانی

می ترسیدم

نکند یک عمر بی تو بگذرد

بدون گامهایت

خنده هایت

واژه هایت

گرمایت

 

از : آنیتا گلزار


  شایدم شبیه این نیست .

  پدرم شب ها که از راهرو رد میشود دستش را میکشد به دیوار اتاق من. نمیداند اما صدایش این ور دیوار میاید. کاش کسی به او میگفت که من عاشق این کارش هستم. این که شب بیدار است. این که هست. درست همین جا.. کاش بداند چقدر دوستش میدارم. کاش بداند همیشه سرم را بالا میگیرم و میگویم پدر من فقط سی سال داشت که در شهر غریب رئیس فلان اداره بود..
 
 ممنون محمدرضا !

 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 20 خرداد 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

نمی دونه دوسش داریم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد